قطار

ساخت وبلاگ

ناگهان پسر گفت پدر باران چه زیباست

پدر گفت اری

چند لحضه بعد باز پسر گفتپدر حرکت قطار خییییلی زیباست پدر همان جواب را داد

پس از لحظه ای درنگ پسر اشاره ای به شهر کرد وگفت پدر ببین شهر و چراغهایش چه زیباست ودرختان چه زیبان حتا از حرکت قطار هم زیبا تر است از  پدر سرش راتکان داد زوج جوان که شاهد ماجرا بودند تاب نیاوردند و گفتند مگر اولین بار است که پسر خردسالتان را بیرون اوردید

او جواب داد خیر ولی اولین بار است که می بیند

داستان...
ما را در سایت داستان دنبال می کنید

برچسب : داستان غمگین, نویسنده : بیتا کمانگر bita2013 بازدید : 302 تاريخ : يکشنبه 31 / 6 ساعت: 5:01 PM